شهید ولی الله فلاحی

شهید ولی الله فلاحی

شناسه:
نام:ولی الله
نام خانوادگی:فلاحی
تاریخ تولد:۱۳۱۰
مدت عمر:۵۰ سال
محل تولد:استان تهران،طالقان،روستای کولج
تحصیلات:فارغ تحصیل دانشکدهی افسری بادرجه ستوان دومی
درجه:امیرسرلشکر
رسته نظامی:نیروی زمینی ارتش
فرماندهی:بعدازانقلاب((فرماندهی نیروی زمینی ارتش وجانشین فرماندهی نیروهای مسلح ستاد مشترک))
تاریخ شهادت: ۸مهر ۱۳۶۰
محل شهادت:کهریزک تهران
علت شهادت:سقوط هواپیمای هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران
مزار شهید :بهشت زهرا (س)-در جوار مزار آیت‌الله طالقانی

زندگی نامه شهیدفلاحی:

زندگی
خانواده فلاحی در سال ۱۳۱۰ زمانیکه در قریه‌ «کولج» از توابع شهرستان ساوجبلاغ استان تهران زندگی می‌کردند, صاحب فرزندی شدند که نامش را به عشق امیرالمؤمنین (ع) ولی الله نهادند ولی الله تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در طالقان و دبیرستان نظام تهران گذراند و پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری شد و با درجه ستوان دومی از آن دانشکده فارغ التحصیل شد. وی در طول خدمت به علت شایستگی توانست تا درجه سرتیپی وگذراندن دوره دانشکده فرماندهی و ستاد پیش برودو در فاصله سالهای ۱۳۳۹-۱۳۴۳ برای آموزش دوره پرسنل نظامی و دوره عالی آجودانی به کشور امریکا رفت  پس از بازگشت به ایران کار خود را از فرماندهی دسته در نیروی زمینی آغاز کرد.
او در طول این سالها در سمت‌هایی چون «فرماندهی گروهان , فرماندهی گردان, افسر عملیات منظم دایرة عملیات در ستاد نیروی زمینی, مدیر آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد شهرستان «دافوس» و معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز در نیروی زمینی ارتش خدمت نمود.در سال ۱۳۵۱ تا اواسط سال ۱۳۵۳ با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش بس ویتنام به آن کشور اعزام شد و در نهایت به درجه سرتیپی ارتقاء یافت اما سه مرتبه به دلیل فعالیتهای سیاسی به زندان افتاد
پس از پیروزی انقلاب سرلشگر قرنی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب گشت و در سال ۱۳۵۹ ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی را بر عهده گرفت.
با آغاز جنگ تحمیلی سرلشگر «فلاحی» به دیار عشق و خون شتافت تا اینکه در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۶۰از جانب رهبر کبیر انقلاب به عنوان جانشین فرمانده کل قوا برگزیده شد و در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود. تجربه و تدبیر سرلشگر فلاحی باعث شد عملیاتهای زیادی در منطقه کردستان و همچنین جنوب کشور با موفقیت انجام شود.

شهادت
سرانجام جانشین فرمانده کل قوا ولی الله فلاحی در شامگاه خونین هشتم مهرماه سال ۱۳۶۰ پس از بازدید از مناطق جنگی در ساعت ۷ بعدازظهر در حوالی کهریزک بر اثر سانحه هوایی در سن ۵۰ سالگی به شهادت رسید و به جمع شهدای گلگون کفن میهن اسلامی پیوست. پیکر پاک و آسمانی تیمسار فلاحی بنابر وصیت خود او در کنار مزار آیت الله طالقانی به خاک سپرده شد. یادت یاد ایران است و بس.

خاطرات


۱.
مردخطر:
سال ۱۳۵۸, شصت و چهار نفر از افراد کمیته و سپاه برای پاکسازی «بانه» از شر اشرار به آن منطقه رفتند ولی پس از مدتی در راه بازگشت پنجاه نفر از آنان توسط افراد دشمن شهید و بقیه به اسارت درآمدند.
تنها یک نفر نجات یافته و خود را به سردشت رساند. امام (ره), دکتر چمران, تیمسار فلاحی و شهید صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به علل این اتفاق کرد. وقتی به سردشت رفتیم دکتر چمران به من گفت: «همیشه در کنار تیمسار به عنوان محافظ ایشان بنشینم.» آقای فلاحی تصمیم داشت به محل شهادت نیروی سپاه برود.
ما, در جیپ نشستیم و یک «ریوی ارتشی» که سرنشینان آن پیش مرگهای کُرد, بچه‌های بسیج و نخست وزیری بودند, در فاصله ۶۰ متری ما حرکت کرد.
به منطقه که رسیدیم تیمسار دستور داد پیکرهای شهدا را به خاک بسپاریم. پس از بررسی منطقه به طرف سردشت به راه افتادیم اما در میان راه نیروهای دشمن به ما حمله کردند و با پرتاب گلوله آرپی‌جی ۷ به طرف موتور ماشین, خودرو را آتش زدند.
ماشین را ترک کرده و در لابلای شیار سنگها مخفی شدیم. تیراندازی دشمن قطع شد. یک بنز خاور ما را به سردشت بازگرداند. وقتی از ماشین پیاده شدیم دکتر چمران دوان دوان به استقبال ما آمد و با اشک تیمسار را در آغوش گرفت.


۲.پیروی ازامام علی(ع):
b27162c9-a360-4e1a-a620-6b611807f0acما در طالقان زمینی داشتیم که من بعضی اوقات به آنجا می‌رفتم.
چند ماه قبل از مأموریت به ویتنام نیز برای دیدار با خانواده راهی زادگاهم شدم. در طول چند روزی که آنجا بودم, روی زمین پدرم کار می‌کردم. یک روز تعدادی از جوانان محل به طرف من آمدند و گفتند: «جناب سرهنگ از شما بعید است که چنین کارهایی انجام دهید, شما که کارگر دارید بهتر است این کارها را به او محول کنید.
برای شما که سرهنگ هستید و در دانشکده نیز به عنوان استاد تدریس می‌کنید, این کارها قباحت دارد.» نگاهی با تأسف به آنها کردم و گفتم: «شما چرا این حرف را می‌زنید؟ مولای من علی (ع) در سن ۶۰ سالگی یا بیشتر, شخصاً درخت می‌کاشت, زمین بیل می‌زد. من که خاک پای او هم نمی‌شوم. شما جوانان بدانید کار عیب نیست.
روی زمین کار کردن برای انسان افتخار می‌آفریند. سلامتی جسم و روان می‌آورد. شما این کار را بکنید و دیگران را نیز بر این کار تشویق کنید.»


۳.آرزوی بزرگ:
سال ۱۳۵۹ عملیاتی علیه نیروهای عراقی در سوسنگرد انجام شد. تیمسار فلاحی در نقطه میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت. صدای انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره مدام به گوش می‌رسید. خیلی نگران بودم نباید برای تیمسار اتفاقی می‌افتاد. در همان زمان دکتر چمران مجروح شد. به آقای فلاحی پیشنهاد کردم از کلاه آهنی استفاده کنند اما ایشان بدون هیچ دلهره‌ای گفتند:
گر نگهدار من آن است که من می‌دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد
راضی نمی‌شدم ایشان همانطور آرام و بدون محافظ در مقابل آتش دشمن بایستد. دوباره اصرار کردم که حداقل دراز بکشد اما تیمسار با لبخندی گفت: «تو از من خاطر جمع باش. چون انسان شهید نمی‌شود, مگر آنکه قبل از شهادت کامل شده باشد. در ضمن من هنوز به آرزویم نرسیده‌ام. می‌دانی آن چیست؟» گفتم: «آرزوی هر مرد نظامی در مرحله اول, سربلندی میهن و اهتزاز پرچم آن کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است.» تیمسار گفت: «درست, اما من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت اینکه محل اول خدمتم بوده است, می‌شناسم. با توجه به پیشروی سریع عراق دوست داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که به این آرزو رسیدم و حالا یک آرزوی بزرگ دیگر دارم و آن این است که ارتش عراق را از آبادان بیرون کنیم.» یک سال بعد خداوند او را به خواسته‌اش رسانید و چند ساعت پس از اجابت دعایش او تکامل یافت و به والاترین مقام انسانی (شهادت) نائل گشت.


۴.شب آسمانی:
۸۰ مایل بیشتر به تهران نمانده بود که خلبان هواپیما ضمن تماس با «برج مهر‌آباد» تقاضا کرد ارتفاعش را کاهش دهد.
در ۱۵ مایلی تهران ارتفاع پرواز به «۵۸۰۰ پا» تقلیل یافت. اما لحظاتی پس از تماس با برج فرودگاه ناگهان هر چهار موتور هواپیما متوقف شد.
سکوت و وحشت دلهای همه سرنشینان را لرزاند. هواپیما به جای حرکت به سمت جلو, مانند تکه سنگی به طرف زمین در حال سقوط بود. خلبان به نزد تیمسار فلاحی رفت و از ایشان خواست به همراه دیگر فرماندهان به کابین بروند تا خطرات ناشی از سقوط کمتر به آنها صدمه بزند. اما آنان گفتند: «ما همگی با هم سوار شدیم و می‌خواهیم هر اتفاقی که بیافتد با هم باشیم.» تیمسار فکوری با چراغ قوه درجه‌ها را کنترل کرد و با ناراحتی گفت: «هیچ امیدی نیست, برق داخل هواپیما قطع شده است.» قلبها به تپش افتاد. دستها به هم گره خورد. در میان صدای همهمه سرنشینان, هواپیما سقوط کرد و سرداران دلاور ایران(۱ )با قلبی مالامال از عشق, سرافراز و سربلند به دیدار یزدان شتافتند تا نام و یادشان با نام ایران زنده بماند. ۱- سرداران شهید فلاحی, فکوری, کلاهدوز, نامجو و جهان‌‌آرا.

وصیت نامه ونامه شهید به فرزندش:
نامه:… فرزندم, مکرم‌ترین شما, پاک‌ترین شماست. حضرت محمد (ص)می‌فرماید: «عزیزترین شما نزد خدا, سودمندترین شما هستند.» و من می‌گویم بر اساس اصول موصوف چنان زندگی کن که هرگز از گذشته پشیمان نباشی. همه موجودات آفریده پروردگارند, مبادا آنها را پست بدانی.
فرزندم, دین یک ضرورت اجتماعی است و من پس از ۹ سال کاووش در ادیان, اسلام را برگزیدم. مردم را به زبان و کردارت میازار. اعضای مادی انسان فقط خلق شده‌اند تا اندیشه انسانی متجلی گردد و کالبد انسان جلوه‌گاه اندیشه انسان است. می‌خواهم جز به پیشگاه خداوند در برابر کسی سر تعظیم فرود نیاوری و هرگز کاری را نیمه رها مکنی و کاری را که قادر به انجامش نیستی در موردش صحبت نکن. سرانجام چنان زندگی کن که در مرحله ارتحال قهرمانانه و مشتاقانه به آفریدگار کائنات ملحق گردی.

وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا, به نام ایران, به نام اسلام … به نام رهبر انقلاب حضرت آیت الله امام روح الله خمینی.
وصیت من اجرای فرمان خدا, کتاب خدا و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران است.
زندگینامه و کارنامه من, قضاوت ملت ایران به ویژه ارتش ایران است.
هیچ آرزوی دوری در این جهان هستی به جز کمال انقلاب و کمال جهاد اکبر ندارم.
همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادران و خواهرم و برادرزادگان و … را به خداوند و به ملت ایران می‌سپارم. از همه می‌خواهم مرا ببخشند و من نیز همه را می‌بخشم.

fallahi

آثارباقی مانده ازشهید:
یک نوشته به یادگارمانده از شهید فلاحی:
انسان از راه اندیشه پرواز می کند; کاوش می کند; می بیند; به رازها پی می برد; مناعت طبع پیدا می کند; از اسارت هوسها , غرضها , حسادتها , خودبینی ها رها می شود و سرانجام از راه اندیشه به آرامش درون می رسد. به اقلیم وجود آنها پا می نهد و بر دیدگاهی رفیع می ایستد و افق بیکران و نامتناهی اقلیم الهی را می بیند و بر صفحه رادار اندیشه خود , عوارض مادی را نمی بیند , یک صفحه شفاف روحانی و ربانی می بیند که لکه های عوارض مادی بر آن محسوسند.

منبع: ۸saljephe.blogfa.com

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : HP
تاریخ : سه شنبه 26 دی 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: